تصور کن اگه...

تصور کن!
 
اگه حتی تصور کردنش سخته...
 
جهانی که هر انسانی تو اون خوش بختِ خوشبخته.
 
جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست.
 
جواب هم صدایی ها،
 
پلیس ضد شورش نیست...!
 
نه بمب هسته ای داره، نه بمب افکن، نه خمپاره.
 
دیگه هیچ بچه ای پاشو روی مین جا نمی ذاره...
 
همه آزادِ آزادن، همه بی دردِ بی دردن،
 
تو روزنامه نمی خونی، نهنگا خودکشی کردن...
 
جهانی رو تصور کن، بدون نفرت و باروت
 
بدون ظلمِ خودکامه، بدون وحشت و تابوت!
 
جهانی رو تصور کن پر از لبخند و آزادی
 
لبالب از گل و بوسه،
 
پر از تکرارِ آبادی...!
 
تصور کن!
 
اگه حتی تصور کردنش جرمه...
 
اگه با بردن اسمش، گلو پر میشه از سُرمه
 
تصور کن جهانی رو که توش زندان یه افسانه ست
 
تمام جنگای دنیا، شدن مشمولِ آتش بس!
 
کسی آقای عالم نیست، برابر با هم اند مَردم،
 
دیگه سهم هر انسانه، تَن هر دونه ی گندم.
 
بدون مرز و محدوده، وطن یعنی همه دنیا...!
 
تصور کن!
 
تو می تونی بشی تعبیر این رؤیا...!

رفتی و...


رفتی تو و بی تو ذوق می نوشی نیست
کاریم به جز سکوت و خاموشی نیست
دانی تو و عالمی سراسر دانند
گر از تو خموشم از فراموشی نیست